دانشآموزان را بمباران اطلاعاتی میکنیم!
پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۴ ب.ظ
وی علاوه بر تدریس علوم اجتماعی در دبیرستانهای خوی، در دانشگاه فرهنگیان و مراکز آموزش عالی نیز علوم اجتماعی، جامعهشناسی، آمار و روش تحقیق تدریس میکند.
آنچه در پی میآید حاصل گپ و گفتی است که نشریه رشد آموزش علوم اجتماعی دوره بیستم شماره ۲ با ایشان انجام داده است.
به نظر شما، آموزش علوم اجتماعی به دانشآموزان چه ضرورتی دارد؟ آیا این آموزشها فقط برای رشتههای علوم انسانی ضرورت دارد یا برای دانشآموزان سایر رشتهها نیز ضروری است؟
*آموزش علوم اجتماعی یک ضرورت اساسی برای دانشآموزان است. وقتی میخواهیم آموزش و پرورش را به لحاظ فلسفی یا به لحاظ تربیتی بررسی کنیم، از مهمترین ابعادش، تربیت اجتماعی است.
به اعتقاد من، هیچ جامعهای نمیتواند از آموزش اجتماعی بینیاز باشد. واقعیت این است که اگر بخواهیم انسانیت انسان را در نظام آموزش و پرورش خودمان تحقق بخشیم، چارهای جز توجه به ابعاد اجتماعی وجودی او نیست. چرا که اگر این تربیت اجتماعی نباشد، شکلگیری هیچیک از آن ابعاد وجودی تحقق پیدا نمیکند؛ مثل شخصیت، اخلاق و هویت که بدون توجه به مسائل اجتماعی به نحو مطلوب شکل نمیگیرند.
بنده معتقدم، تربیت از فطرت، استعداد، طبیعت و آنچه انسان همراه خود دارد، مهمتر است و اگر تربیت درستی صورت نگیرد، هیچکدام محقق نمیشود.
به همین دلیل، آموزش علوم اجتماعی برای همة آحاد بشر برای همة پایهها و برای همة رشتهها ضروری است. اگر انسان پزشک، مهندس یا حقوقدان شود، اما آدم نشود، فایدهای ندارد. جامعه بیشتر از آنکه به پزشک، مهندس، حقوقدان و… نیاز داشته باشد، به انسانهایی نیاز دارد که انسانیت را بفهمند.
چه نوع آموزشهای اجتماعی برای دانشآموزان ضرورت دارد؟ آیا کتابهای فعلی مطالعات اجتماعی به این آموزشها میپردازند؟
*این مهم است که ما در علوم اجتماعی، چه چیزهایی باید به بچهها آموزش دهیم. در اسناد بالادستی بر بحثهایی مثل هویت در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و ملی، آموزش شهروندی در ابعاد گوناگونش، و همچنین بر آموزش مهارتهای اجتماعی، مثل مهارت برقراری ارتباط با دیگران، مشارکت اجتماعی، مشارکت مدنی و مشارکت سیاسی که امروز در جامعة ما خیلی ضروری است و باید آنها را به بچهها آموخت، تأکید شده است. اما در محتواهایی که در این حوزهها برای دورة متوسطة دوم داریم، از این نوع مهارتها کلاً غافلیم. یعنی شما هیچ کتابی را نمییابید که به این مسائل پرداخته باشد. البته در دورة متوسطة اول به این مهارتها خوب توجه شده است؛ مانند روح تعاون، روح مشارکت و زندگی خانوادگی که در این زمینهها بحثهای خوبی شده است. اما در دورة متوسطة دوم ما به یک سلسله مفاهیم ذهنی و انتزاعی روی آوردهایم؛ مثل جهان اجتماعی.
مفهومی که اگر به جای آن مفهوم جامعه را میگذاشتیم، همة بچهها میفهمیدند. ما در کلاس درس یک سال دربارة جهان اجتماعی، انواع جهان اجتماعی، لایههای آنها و تحولات آنها حرف میزنیم و در آخر دانشآموزان خوب کلاس ما هم متوجه نمیشوند که این جهان اجتماعی چیست. در حالی که همة محتوا مربوط به انواع تحولات جوامع است و این بحثها، بحثهایی عینی هستند و بچهها آنها را خوب میفهمند. خروجی این بحث چنین میشود که قریب به اتفاق دانشآموزان معتقدند،زبان من معلم را بهتر از زبان کتاب میفهمند. دانشآموزان به من میگویند اجازه بدهید این مطالبی که شما به زبان خودتان میگویید،ما بنویسیم و نوشتهها را بخوانیم، ولی کتاب درسی را نخوانیم.
عذابآورتر سؤال دانشآموزان است که پس از سه سال خواندن جامعهشناسی ۱ و ۲ و نظام جهانی که متعلق به پیشدانشگاهی است، میپرسند: آقا چرا جامعهشناسی میخوانیم؟ آنها با این سؤال میخواهند بگویند که این مطالب به درد ما نمیخورد.
دو واحد درس جامعهشناسی عمومی در دانشگاه، در رشتهای مثل علوم قرآنی که در یک نیم سال ۱۳ یا ۱۴ جلسه دارد، موجب میشود که نیمی از دانشجویان این کلاس به درس جامعهشناسی علاقهمند شوند بهطوری که در مسیر ادامة تحصیل در دورة کارشناسی ارشد، در رشتة جامعهشناسی درس میخوانند.
چه باید کرد؟
*نکتة اول این است که باید مخاطبشناسی کنیم. یعنی ببینیم که دانشآموز ما برای تربیت اجتماعی مورد نظر ما، دنبال چیست؟ یک اصل تربیتی است که میگوید: «انسان به هر چیز که احساس نیاز کند، برای آموختنش تلاش میکند.» ما گاه غافلیم که از دانشآموز دبیرستانی در کلاس یازدهم یا دوازدهم سؤال کنیم که کدام مباحث اجتماعی را بیشتر نیاز دارد.
از کتاب مثال بزنم. ما در کتاب قبلی جامعهشناسی یک، مربوط به پایة دوم رشتة علوم انسانی که تا سال ۱۳۸۹ تدریس میشد، درسی دربارة انتخاب همسر داشتیم که دربارة ملاکها،روشها و… انتخاب همسر بحث کرده بود. بچهها بهقدری به این بحثها علاقمند بودند که درسی را که باید یک جلسه میگفتیم، سه یا چهار جلسه برایش وقت میگذاشتیم، یا در کتاب مطالعات اجتماعی قبلی، بحثی با عنوان آسیبهای گروهی داشتیم که بچهها به عینه با این آسیبها درگیر بودند. وقتی این بحثها مطرح میشد، به قدری برایشان جذاب بود که مجبور بودیم چند جلسه بیشتر با آنها کار کنیم. یا بحثی درباره ناسازگاری والدین و فرزندان داشتیم که هرچند دوصفحه بیشتر نبود، ولی هم برای بچهها و هم برای اولیا جذاب و اثرگذار بود. تا آنجا که برخی اولیا به من زنگ میزدند و میگفتند:«آقای گلشنی کاش از اول سال این مباحث را برای بچهها میگفتید.» و من به آنها میگفتم که این بخشی از کتاب درسی است که تازه به آن رسیدهایم.
ما امسال کتاب سواد رسانهای را داشتیم.بحثی بسیار ضروری بود که گرچه در اجرا کار را خراب کردیم، اما باز خیلی مفید بود. ابتدا گفته بودند دبیران علوم اجتماعی باید کتاب سواد رسانهای را تدریس کنند. اما در عمل هر معلمی که کسر موظفی داشت، این کتاب را تدریس میکرد و با همه کاستیها در امر تدریس و انتقاداتی که به محتوای کتاب وجود داشت، جذابترین درس بچهها بود. چون موضوع روز بود و همه با آن درگیر هستند. در این باره بود که رسانهها و فضای مجازی با زندگی ما چه کار میکنند و حتی اولیا هم به این بحث احساس نیاز میکنند. برخی از اولیا این کتاب را قبل از بچههایشان میخواندند. اینکه میگویم نیاز مخاطب، یعنی همین. ما باید بدانیم که نیاز مخاطبمان چیست و علوم اجتماعی بیاید به نیازهای مخاطبان خود پاسخ دهد.
نکته دوم که درباره کتابهای درسی باید بگویم، این است که کتابهای ما به لحاظ ساختاری خیلی خوب شدهاند.
درس باتصویر شروع میشودو بحث ورودی نقش مقدمه را دارد که معمولاً با مثال همراه است. غالباً نیز چند فعالیت در آن گنجانده شده است. اما برای آنکه این ساختار به خوبی پیش برود، لازم است مهارتهای آموزشی مورد نیاز این محتوا مورد توجه قرار بگیرد. مثلاً گفته است تحقیق کنید، در صورتی که ما در هیچ کتابی تحقیق را به بچهها یاد ندادهایم و لازم است دانشآموز در سطح خودش با روش تحقیق آشنا باشد تا بتواند این فعالیت را پوشش دهد.
یا در پایان هر درس صفحه سفیدی وجود دارد که دانشآموز باید قسمتهای «مفاهیم کلیدی».«خلاصه کنید» و «آنچه آموختید»را در آن بنویسد. در حالی که نوشتن این سه نکته نیازمند یادگیری سه مهارت متفاوت است. برخی همکاران ما هم در این بخش مشکل دارند، چه برسد به دانشآموز٫
یعنی دبیر ما خودش خلاصهبرداری بلد نیست.
معلم ما باید مهارتهای یادگیری را به بچهها یاد بدهد. یکی از نقصهای نظام تربیت معلم ما همین است که معلم ما مهارتهای یادگیری را بلدنیست و فقط فکر میکند مطلب و محتوا را باید در کلاس گفت، بدون اینکه توجه کند دانشآموز چگونه باید این کار را یاد بگیرد. من وقتی مدیر مدرسه بودم مدرسه موفقی داشتیم. یکی از دلایلش این بود که همکاران را وادار میکردم روشهای یادگیری درسشان را به بچهها یاد بدهند. آنجا بود که فهمیدم معلمان چقدر در روشهای یادگیری مشکل دارند و شورای معلمان مدرسه کارگاه روشهای یادگیری شد. کمتر مدرسهای این کار را میکند. در مجموعه ما افراد توانمندی بودند که از تجارب آنها استفاده میکردیم. از همکاران گروه روانشناسی کمک میگرفتیم و از استادان دانشگاه دعوت میکردیم که به مدرسه بیایند و درباره روشهای یادگیری در درسهایی مثل ریاضی یا فیزیک برای همکاران ما صحبت کنند.
این خیلی مهم است که دانشآموز روش یادگیری هر درسی را بداند.
در این صورت دانشآموز به سطح خودسنجی میرسد و میتواند اشکالات یادگیری خود را رفع کند. من به عنوان سرگروه علوم اجتماعی میگویم که بخش قابل توجهی از معلمان ما به این فعالیتها توجه نمیکنند. هر وقت که بازدیدی میرویم، میبینیم که همین صفحه خالی آخر که میباید با مفاهیم کلیدی پرشود، خالی میماند. اما در کلاس من همه بچهها اینها را کار کردهاند. متاسفانه آموزش علوم اجتماعی در خیلی از کلاسهای ما به گفتن چند سوال و مشخص کردن پاسخ آنها از طرف معلم محدود شده است.
اگر دفتر کلاس را باز میکنید، میبینید نمرههای دانشآموزان همه ۱۹ یا ۲۰ است، اما آنها سادهترین مفاهیم را بلد نیستند. در نتیجه ما باید هم به معلمان و هم به دانشآموزان این مهارتها را بیاموزیم تا آموزش علوماجتماعی از کیفیت بیشتری برخوردار شود.
نکته دیگری که ضروری میبینم بر آن تاکید کنم، این است که تلاش کنیم، سواد معلمان را به سوا مورد نیاز آموزشی کتابهای جامعهشناسی نزدیک کنیم. بین این دو خیلی فاصله هست و دورههای ضمن خدمت هم پاسخگو نیستند. یعنی هم زمان آنها و هم کیفیت دورهها معمولاً مناسب نیست. اکثر همکاران برای اخذ گواهی و نه برای یادگیری در این دورهها شرکت میکنند. چون انگیزه یادگیری وجود ندارد.
امروزه در دنیا برای توانمندسازی حرفهای معلمان، به یادگیری معلمان از یکدیگر تاکید میشود. چون نه کلاس میخواهد و نه زمان. ایجاد بستری برای این کار میتواند راهگشا باشد. فضای مجازی یکی از بسترهای مناسب برای این کار است. ما امسال در تلگرام چهار کانال داشتیم: یک کانال کشوری برای جامعهشناسی(۱)، کانال دیگری برای دبیران علوم اجتماعی استان آذربایجان غربی، دو کانال هم برای سرگروههای درسی، خیلی از سوالهای همکاران دراین کانالها مطرح و پاسخ داده میشوند و همکاران از این کانالها خیلی استفاده میکنند. اگر چنین امکانی هم توسط مولفان کتابهای درسی فراهم شود، یعنی مدیریتش را آنها داشته باشند، همه بحثها در راستای آموزش علوم اجتماعی هدایت میشود. ولی وقتی مولفان نیستند، گاه از این هدفها دور میشویم. به نظر من، مولفان کتابهای درسی نباید از نظرات معلمان غفلت کنند.
شما به عنوان معلم،چه تلاش یا روشی را برای بسط و جاانداختن مفاهیم ملموس و کاربردی کردن موضوعات و مفاهیم علوم اجتماعی در پیش گرفتهاید؟
من در آموزش علوم اجتماعی و مفاهیم آن، به مدلسازی خیلی معتقدم. هر درسی را که به صورت مدل روی تابلو آوردهام، بچه خوب یادگرفتهاند. چون مفاهیم ذهنی را عینیت میبخشد. متاسفانه کتابهای ما براساس روشهای تدریس طراحی نشدهاند. من معلمی هستم که همیشه از طرح درس استفاده میکنم. این به آموزش مطالب و تدریس خیلی کمک میکند. در به کارگیری نرم افزارها و به تعبیری آموزش هوشمند، ما حتی در برخوردارترین مدارسمان با مشکل مواجه هستیم.
مشکل او از دیدگاه جامعهشناسی، تأخر فرهنگی است.
فناوری آمده، ولی ما طرز استفاده از آن را بلد نیستیم. معلمان ما رغبتی به استفاده از این امکانات ندارند و دلیل اصلیاش نداشتن توانایی در تولید محتوای مورد نیاز فناوری است.
مشکل دوم این است که در بسیاری از موارد، دانشآموزان کلاسهایی را که با استفاده از امکانات الکترونیکی استفاده میکنند، جدی نمیگیرند.
مثلا برای اینکه مفاهیم اجتماعی برای دانشآموزان جا بیفتد، ممکن است نشان دادن یک تصویر لازم باشد و معلم یک تصویر ارائه کند. اما دانشآموزان به جای اینکه پیام تصویر را بگیرند،در خود تصویر میمانند و پیام و محتوا را نمیگیرند.
در پایان گفتگو دوست دارید به چه مسائل دیگری اشاره کنید؟
* من دو سفر خارج از کشور داشتم که هر دو خیلی مهم بودند. در اولین سفر عضو گروه اعزامی وزارت آموزش و پرورش به آسیای جنوبشرقی در رابطه با پروژه آموزشی جمعیت در ایران بودم که با همکاری «صندوق جمعیت هلالاحمر» اجرایی شد.
در سفر دوم که دو سال طول کشید، در کشور امارات به عنوان معاون و مسئول آموزش دوره متوسطه مجتمع آموزشی شارجه خدمت کردم. این سفر تجربههای خوبی درخصوص مدارس آنجا برای من داشت. آنجا بود که متوجه شدم، نظام آموزشی ما چقدر با نظام آموزشی کشورهای دیگر متفاوت است.
در شارجه دانشآموزان ایرانی که از سایر مدارس به مدرسه ما منتقل میشدند. دوام نمیآوردند. اما دانشآموزانی که از مدارس ما به مدارس دیگر منتقل میشدند، از آن مدارس خیلی راضی بودند. چرا؟
چون در مدارس ما واقعا به دانشآموز فشار میآید هم به لحاظ محتوای آموزشی و هم به لحاظ فضای عاطفی ـ روانی که در مدارس ما حاکم است.
حجم محتوای آموزشی دانشآموزان مدارس ما در یک سال تحصیلی، معادل حجم محتوای آموزشی سه سال دانش آموزان مدارس سایر کشورهاست. ما بچهها را بمباران اطلاعاتی میکنیم. حجم مطالب آموزشی ما خیلی زیاد است.
از نظر عاطفی و روانی هم بر مدارس ما فضایی خشک حاکم است، در صورتی که در مدارس سایر کشورها، ارتباط معلمان با دانش آموزان خیلی گرم و صمیمی است.
گفتگو از نصرالله دادار
۹۷/۰۲/۲۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.