با علی اکبر شیرودی، نامدارترین خلبان هلی کوپتری جهان بیشتر آشنا شوید
در زمستان ۱۳۳۴ در یکی از روستاهای تنکابن و در خانوادهای کشاورز و متدین، فرزندی به دنیا آمد که بعدها به یکی از نامدارترین خلبانان جنگی جهان تبدیل شد و پروازهای شجاعانه او بر فراز آسمان به رغم گذشت سالها از دوران جنگ، هنوز پیام آور امنیت برای میلیونهای ایرانی است.
علی اکبر قربان شیرودی، شهید نام آوری که از او سخن به میان است، دوره ابتدایی را با رتبه شاگرد اولی به اتمام رساند و پس از آن به دلیل نبود دبیرستان در روستا (بالاشیرود) در دبیرستانی در شیرود به ادامه تحصیل پرداخت. علی اکبر که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود، از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک میکرد.
او پس از گذراندن سال سوم متوسطه، برای ادامه تحصیل به تهران آمد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۰ با افکار و مبارزات آیتالله خمینی آشنا شد و مطالعه معارف، کتابهای ادیان مختلف، کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشتههای مرتضی مطهری را آغاز کرد. بدین گونه وی در دوران قبل از انقلاب در زمینههای مذهبی و علیه رژیم شاه فعالیتهایی را انجام میداد.
شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه، در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دورههای کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد. او که عاشق مردم مظلوم و ستم دیده، پیرو امام خمینی (ره) و طاغوت ستیز بود، در مانوری که قرار شده بود یکی از اعضای خاندان پهلوی هم در آن شرکت کند، تصمیم گرفت با هلی کوپتر خود به جایگاه بزند تا با این عملیات انتحاری خویش، آن عضو پهلوی را از روی زمین بردارد. اما این مانور هرگز برگزار نشد و خلبان شیرودی نتوانست به مقصود خودش برسد.
پس از آن با دستور امام خمینی (ه) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها، او نیز خارج شد و درصدد تشکیل گروهی چریکی برآمد تا اینکه امام خمینی (ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.
وی پس از جریانات پیروزی انقلاب و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست و با شروع جنگ در کردستان، لحظهای از جنگ فاصله نگرفت؛ چنان چه مصطفی چمران، (وزیر دفاع وقت) او را «ستاره درخشان جنگهای کردستان» نامیده است.
در همین دوره و در ۲۴ سالگی به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد؛ فرمانده رشیدی که در پس گرفتن شهر پاوه نیز نقش تعیین کنندهای ایفا کرد، به طوری که مرحوم هاشمی رفسنجانی درباره وی گفت: «شیرودی حق بزرگی بر این کشور دارد».
پس از آن در حالی که چند روزی از مرخصی اجباری او که اکثر اوقات با لباس کار به میان روستاییان میرفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک میکرد، نمیگذشت با شنیدن خبر حمله عراق به ایران به مناطق عملیاتی بازگشت.
در این زمان وقتی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات با یک راکت منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت: ما میمانیم و با همین دو بالگردی که داریم مهمات دشمن را میکوبیم و مسئولیت تمرد را میپذیریم.
در نتیجه با این رویکرد که اگر بازداشتمان کردند که چرا پادگان را تخلیه نکردید، مهم نیست، چون مملکت در خطر است، جلوی دشمن ایستادگی کرد و در دوازده ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد.
این شجاعت و ابتکار عمل او، نه تنها در کشور بلکه در تمام خبرگزاریهای مهم جهان منعکس شد. در نتیجه بنی صدر برای حفظ ظاهر مجبور شد به او ارتقای درجه دهد، اما شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش را دیدار با امام خمینی (ه) و بیان کارشکنیهای بنی صدر وبی تفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقا یافت؛ اما طی نامهای چنین نوشت؛
از: خلبان علیاکبر شیرودی
به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع: گزارش
اینجانب
که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و
حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمودهام، منظوری جز پیروزی اسلام
نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام؛ لذا تقاضا دارم درجه تشویقی
که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلا
بودهام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید.
درباره زمان جنگیدن، مشهور است که روزی شهید شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال میکردند. در این زمان در جواب سؤال یکی از خبرنگاران ژاپنی که پرسیده بود شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندیده سرش را بالا گرفته و میگوید: «ما برای خاک نمیجنگیم ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد» این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده شیرودی همان طور که میرفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: «نماز! صدای اذان میآید وقت نماز است».
وی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در سیزدهم دی ماه ۱۳۵۹ وقتی خیانتهای آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات «بازی دراز» بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مسأله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد.
خلبان شیرودی در مصاحبهای که در مجله پیام انقلاب سال ۱۳۶۰ منتشر شد، با اعتراف به این که بالاترین پرواز جنگ در دنیا را داشته و تا به حال ۳۶۰ بار از خطر گلولههای دشمن جان سالم به در برده است، علت زنده بودن خود تا آن زمان را چیزی جز مشیت الهی نمیداند.
خلبان علی اکبر شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی سرانجام در آخرین عملیات خود در هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ در منطقه «بازی دراز»، هنگامی که عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپسگیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپل ذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
خلبان یار احمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، نقل میکند: «بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلی کوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز، مسلسل به دست میگرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به تانک شلیک کرد و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید».
نسبت به شخصیت وی اظهارات مختلفی نمودهاند؛ از جمله آیتالله خامنهای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدا کرده است، یاد میکند و او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف میکنند. آقای هاشمی رفسنجانی در مورد وی میگوید: «من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم». تیمسار فلاحی (رئیس ستاد مشترک ارتش) در باره وی میگوید: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکنها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر کشته شدنش را به امام خمینی دادم، امام در مورد وی فرمود:او آمرزیدهاست». صاحب نظران جنگهای هوایی نیز او را «نامدارترین خلبان جهان» مینامند.
ستاره جنگهای کردستان که در وصیت نامه اش نوشته بود: «هنگامی که پرواز میکنم احساس میکنم هم، چون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک میشوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم، چون احساس میکنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمیگرفتم و به جبهه نمیرفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است.» سرانجام به آرزوی دیرینه اش دست یافت و چنان چه خود به یکی از دوستان قدیمیاش گفته بود: «من سرهنگ کشوری را در خواب دیدم. او به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوب برایت گرفتهام. باید بیایی توی این عمارت بنشینی»، به آسمان شهادت پرواز کرد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.