وقتی شاگرد ممتاز دانشگاه تگزاس، شاگرد ممتاز جبهههای جنگ شد
وقتی قرار باشد قایق دلت را به خدا بسپاری و آرام و با طمأنینه در دریای توفانی به سمت مقصد پارو بزنی، دیگر فرقی نمیکند در کجای این کره خاکی قرار گرفته باشی، چون یقینا امواج «ایمان» تو را به مقصد مطلوب هدایت خواهد کرد. دقیقاً مثل شرایطی که برای یکی از جوانان نخبه ایرانی در دوران جنگ تحمیلی رخ داد و مسیر زندگی او را به کلی تغییر داد.
احسان الله قاسمیه، بیستم شهریور ماه ۱۳۳۶ در خانودهای با اصالت در کاشان به دنیا آمد. قدرت جسمی بالا و فیزیک قوی نسبت به هم سالان خود داشت، اما در کنار قدرت جسمی و پهلوانی اش اخلاقش هم پهلوانی بود. به گفته خواهرش (صدیقه قاسمیه) همیشه دوست داشت به ضعیفترها کمک کند.
زمانی که ۹ یا ۱۰ سالش بود در دعواهای میان بچههای مدرسه در کوچه و خیابان سمت بچههایی را میگرفت که از نظر قدرتی ضعیفتر بودند. از همان دوران نوجوانی آداب اسلامی و انسانی او موجب جذب دوستان بسیار و حسن اخلاق و شیوه رفتار وی مورد توجه همگان بود.
والا بودن جایگاه دین و ارزشهای اسلامی برایش، باعث شده بود که از همان ابتدا ظلم ستیز باشد، چنان چه میگوید: نکند نسبت به سرنوشت خلق خدا بی تفاوت باشیم و ظلم ظالمان را بر مظلومان تماشا کنیم. ما در اسلام تماشاچی نداریم. همه مسلمانان به هر نحوی باید در صحنه نبرد بین حق و باطل در تمامی زمین خدا شرکت کنند، وگرنه خود نیز باطلند.
احسان در دبیرستان از پیشگامان مبارزه علیه رژیم شاه بود، فعالیتهای مبارزاتی اش با پیش رفتن به سمت انقلاب اسلامی شدیدتر میشد تا جایی که در حین مبارزه از ناحیه صورت زخمی شد.
به اصرار خانواده برای تحصیل در رشته مهندسی برق به آمریکا مهاجرت کرد. بر اساس مدارک تحصیلی و هم چنین گفته هم کلاسی هایش، از دانشجویان ممتاز دانشگاه کنیگزویل تگزاس محسوب میشد. اما تحصیل به تنهایی دغدغه او نبود، همگام و همراه با حرکت اسلامی دانشجویان شاخه آمریکا و کانادا و شاخه تگزاس به فعالیت میپرداخت تا احقاق حقوق حقه مسلمین را در گوش مدعیان حقوق بشر زمزمه کند.
شهید قاسمیه معتقد بود: انقلاب نکردیم که فقط استقلال و آزادی کشورمان را به دست آوریم ما برای نجات بشریت از جهل و گمراهی و برای نجات مظلومان از ظالمان و برای رهایی مستضعفین از چنگال مستکبرین و برای استقرار دین خدا در تمام جهان قیام کردیم و استمرار این جنبش نیاز به خون دارد.
در همین حین با حمله عراق، جنگ در ایران آغاز میشود. اوضاع کشور نامساعد است، بسیاری هر چه دارند میفروشند و سعی میکنند به خارج از کشور مهاجرت کنند، اما احسان تصمیم دیگری دارد.
دانشجوی ممتاز مهندسی برق دانشگاه تگزاس امریکا، موقعیتی که آرزوی بسیاری در آن مقطع است را رها کرد و به وطن بازگشت، تا بار دیگر روح خود را در نبرد حق و باطل جلا دهد.
این شهید بزرگوار در همین رابطه نوشته است: برای تقرب الهی و ضمانتی برای بخشش گناهان و جهاد اصغر نه برای فرار از جهاد اکبر و این راه را با شناخت و رضایت کامل و دادن چند قطره خون بی ارزشم پیمودم. پروردگارا از من بپذیر پیام من را به عنوان یک پاسدار شهید که خونش را داد تا پیام خونبارش بر دل شما امت مسلمان بنشیند این است که تداوم انقلاب اسلامی بستگی به صدور آن به همه جهان دارد.
احسان چندین بار به جبهه رفت و چندین بار نیز مجروح شد. مدتی فرماندهی گردان حضرت امیرالمؤمنین (ع) (گردان نه قدر پادگان ولیعصر «عج» تهران)، را بر عهده داشت. در عملیاتی در منطقه کوهستانی بازی دراز شرکت کرد.
مهندس قاسمیه در یگانهای حفاظتی امام خمینی (ره) و ریاست جمهوری وقت (آیت الله خامنه ای) نیز حضور یافت. شجاعت و ژرف نگریش وقتی آشکار شد که در زمان کاندیداتوری و انتخاب بنی صدر به روشنگری و برملاکردن چهره منافقانه او پرداخت. گفته شده در یکی از ملاقاتهای بنی صدر با امام (ره) شهید قاسمیه او را در حین ورود مورد بازرسی بدنی قرار میدهد که این موضوع سابقه نداشته است.
صدیقه قاسمیه (خواهر شهید قاسمیه) نقل میکند: شب آخری که پیش هم بودیم و میخواست به جبهه برگردد شب عجیبی بود. هر دو خیلی بی قرار بودیم. با اینکه همیشه یک حرمتی میان ما بود، آن شب خیلی خودمانی شده بود. زمان خداحافظی همدیگر را بغل و دیده بوسی کردیم. وقتی از خانه بیرون رفت ناخودآگاه من به سمت پنجره آشپزخانه رفتم و دور شدنش را نگاه میکردم که دیدم او هم به سمت پنجره خانه برگشت و خیره به من شد انگار میدانستیم آن آخرین دیدارمان است.
در عملیات بیت المقدس وقتی کار گره خورده بود، مهندس قاسمیه همگام با گردان تحت فرماندهی اش، به همراه شهید احمد ملاسلیمانی (فرمانده گردان فتح از یگان ۲۷ محمد ریول الله (ص)) و شهید اکبر شیرازی (از فرماندهان قدرتمند لشکر ۱۷ قم)، جهت آزادسازی خرمشهر عازم جنوب شدند و عاشورایی جنگیدند.
احسان الله که در این عملیات بالاترین درجه ایثار و شهامت را از خود ارائه کرد، سرانجام در مرحله سوم عملیات بیت المقدس در بیستم اردیبهشت ماه سال ۶۱، شربت شهادت را نوشید.
شهید قاسمیه در بخشهایی از وصیتنامهاش مینویسد؛
«المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین
درود
به امام عزیزم، ای کاش هزاران جان داشتم و همه اش را نثار روح الهی ات
میکردم، تو به ما فلسفه پیروزی در راه حق را آموختی و من امیدوارم با دادن
چند قطره خون بی ارزشم درس تو را خوب آموخته باشم.
پیام من به شما این است که زندگی؛ ماندن در چهار دیواری خانه و زندگی
کردن برای زنده ماندن و لذت بردن و بی تفاوت بودن نسبت به تضادهای بین حق و
باطل نیست
بلکه زندگی و زنده ماندن؛ مرگ در راه خداست...»
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.